به گزارش نجوا خبر، «کیمیا» با عنوان پرطمطراق طولانیترین سریال تلویزیون ایران، سرشار از ضعف است. گویی این کیمیا جان ندارد و مریض است، مریضیاش هم به طور عمده مربوط به شخصیتپردازی است. کیمیا پر از کاراکترهای پا در هواست که هیچکدام به بلوغ شخصیتی نرسیدهاند، بیننده هنگامی با شخصیتهای یک داستان ارتباط برقرار میکند که انگیزههای شخصیتها را درک کند و یک ما به ازای واقعی برای آنها در ذهنش پیدا کند، حال با این پیشفرض سراغ تک تک شخصیتهای تأثیرگذار «کیمیا» میرویم، چرا به دل نمینشینند؟ چرا واقعی نیستند؟ و شمایل کاریکاتور وار دارند و به شدت کلیشهاند.
دخترک نوجوان و دبیرستانی پرشور و انقلابی که ظاهرا با غرور و البته با اعتماد به نفس است. او در ابتدا دلبسته پسر همسایه است و بعد به آرش دل میبندد، به عقد او در میآید. هر وقت میخواهد هر کار که دوست دارد میکند، طغیان میکند، اعلامیه مینویسد، عاشق پیمان میشود، روز دیگر عاشق آرش! جلوی تمام بزرگترها سرکشی میکند؛ سرکشیهایش مقابل پدر و مدیر مدرسه، بیشتر نشانگر یک کاراکتر نامتعادل است تا یک دختر انقلابی باتدبیر و فهیم .
او که کلا کار و زندگیاش را رها کرده و در میانهی فعالیتهای انقلابی عاشق هم میشود، جوانک سر به راه اصلا مشخص نیست چه کاری دارد؟! از کجا امرار معاش میکند؟ فقط بر ترک موتور مینشیند و راهی شهرهای دور و نزدیک میشود، نه قابل درک است و نه سمپات، به شدت کلیشهای؛ یک طرفه، تمام خوبیها در او جمع شده، ۲۵ سالهای که از لحاظ صفات نیک و تجربه اخلاقی به پدر بزرگها شبیه است!
آرش
نمونهی کامل یک بازی بد، پورسرخ هر کاری که میشد برای بد بودن نقشش انجام داده، او کل زندگیاش را به دنبال انتقام از پدر گذارنده، مشخص نیست چگونه پسری که دلبسته «کیمیا» بوده اینگونه دچار چرخش میشود و کتککاری میکند، این آرش با آن آرشی که تمام کارهای کیمیا را رفع و رجوع میکند چه نسبتی دارد؟ آرش سیاه است، کلیشهای و تکراری چون فرزند مشفق است، باید سیاه باشد. باید زندگیاش بیدوام باشد، او نمیتواند عاشق باشد، باید پر از نیرنگ باشد چون فرزند یک سرمایهدار به اسم مشفق است، تا چند سال و تا کی؟ آنقدر قابل پیشبینی است که میشود قسمت 110 کیمیا و فرجام شخصیت آرش را از همین الان مشاهده کرد.
خانواده نکونام
خانوادهای به شدت کنجکاو، بدون فعالیت خاصی در اجتماع؛ به جز سرک کشیدن در منزل همسایه، کار دیگری ندارند آنها خیلی خوبند! آنقدر که در همسایه را بدون اجازه باز میکنند و از کیمیای شکست خورده دلجویی میکنند، نکونامیها خیلی خوبند! اما نمیشود دوستشان داشت، چون در تک تک اکتهایشان نسبت به کیمیا و خانوادهاش رد یک منفعت مشاهده میشود، به نظر در پرداخت شخصیتهای خانواده نکونام یک اشتباه استراتژیک رخ داده است، آنها منتقد رفتارهای آرش و مشفقند، اما خود دستگاه شنود میگذارند و مدرک جمع میکنند.
منوچهر
بازی بد، شخصیت بد، حضور بیتأثیر، مستاصل در اداره کارخانه، مستاصل و کلافه در خانه، اصلا چرا کلافه است؟ آیا ما نباید عقبهای از او داشته باشیم؟ تا بتوانیم کلافگیاش را درک کنیم، او همین جور بیدلیل کلافه است! ما هم بیدلیل باید قبولش کنیم، او بیدلیل آرش را نمیپذیرد، بعدش بیدلیل آرش را میپذیرد، او کلا یک کاراکتر بیدلیل است!
مشفق
مافیا، مرتکب قتل میشود چون پسرش را مال خودش میخواهد، تمامیت خواهی پدر و مادر قابل درک است، اما برای تمامیت خواهی مرتکب قتل شدن کمی اغراق آمیز نیست؟ چرا باید او را باور کنیم؟ سراسر سیاهی و دیگر هیچ! هیچ انگیزه قابل دریافت پشت اقداماتش نیست، رابطهی او و آرش یکی از غیر قابل باورترین پدران و پسران تصویر شده است، آرش که از ابتدا با پدر بوده چگونه این همه دور است؟
پینوشت
کاری به ایرادات صحنه و کمبودهای آکسسوار نداریم، کما اینکه ایران دهه پنجاه و شصت را بازسازی کردن، دشوار است. زیرا شهرکی مانند غزالی از آن دههها نداریم که بشود راحت فیلم گرفت و نباید خیلی در این زمینه مته به خشخاش سازندگان کیمیا گذاشت، در ضمن شخصیتهای دیگری هم بودند، نظیر شهرام، اما همینها مشتی بودند نمونه خروار تا کاستیهای شخصیت پردازی سریال تا اندازهای درک شود و اما نکتهی آخر اینکه «کیمیا» با همهی ضعفهایش یک سر و گردن از سریالهای جفنگ و خزعبل ماهوارهای سرتر است بدون شک.