سفر دونالد ترامپ به خاورمیانه هر چند که به اتمام رسیده، اما حواشی و دستاوردهای احتمالی این سفر هنوز در محافل سیاسی مورد نقد و بررسی قرار دارد. سفر ترامپ به سه کشور عربستان، امارات و قطر در حالی صورت گرفت که حجم سرمایهگذاریها و توافقهای تجاری، هر تحلیلگر سیاسی و اقتصادی را به حیرت وا داشت.
به گزارش نجوا خبر، در عربستان، قراردادهایی به ارزش ۶۰۰ میلیارد دلار امضا شد که بخش قابلتوجهی از آن مربوط به خرید تسلیحات بود. قطر نیز ۲۰۰ میلیارد دلار در صنعت هواپیمایی سرمایهگذاری کرد و امارات متحده عربی تعهد داد ۱.۴ تریلیون دلاردر اقتصاد آمریکا سرمایهگذاری کند.
به زعم برخی از تحلیلگران سیاسی، این توافقات، روابط اقتصادی و سیاسی آمریکا با منطقه را وارد مرحله جدیدی کرده است؛ آنچنانکه شخص ترامپ نیز این سفر را موفقیتآمیز خواند.
همچنین برخی تحلیلگران بر این باورند که سرمایهگذاریهای کلان آمریکا در کشورهای عربی فرصتی بود که ایران نیز میتوانست از آن بهره ببرد، اگر روابط دیپلماتیک بین دو کشور بهبود یافته بود. آنها معتقدند که در صورت ایجاد روابط اقتصادی مناسب، ایران نیز میتوانست میزبان سرمایهگذاریهای گسترده در حوزههای فناوری، انرژی و زیرساخت باشد. با این حال، تنشهای سیاسی و تحریمهای اقتصادی مانع از چنین همکاریهایی شده است. این دیدگاه همچنان در میان برخی کارشناسان مطرح است که بهبود روابط میتواند فرصتهای اقتصادی جدیدی برای ایران به همراه داشته باشد.
اما آیا این تمام ماجراست و تحلیلی دیگر را نمیتوان ارائه کرد؟
سرمایهگذاری یا رویاپردازی؟
در تقابل با تحلیلِ مفسرانی که غالبا با نگاهی سیاسی، سفر اخیر ترامپ را دنبال میکنند، نگاهی بیطرفانه، مبتنی بر تحلیلِ "توان اقتصادی کشورهای عربی" وجود دارد. بر همین اساس برخی تحلیلگران اقتصادی نسبت به امکان تأمین سرمایههای کلانِ وعده دادهشده از سوی کشورهای عربی به آمریکا ابراز تردید کردهاند.
حتی گزارشهایی از رسانههای آمریکایی(به عنوان نمونه نیویورک تایمز) نشان میدهد که این سرمایهگذاریها، بهویژه تعهد ۱.۴ تریلیون دلاری امارات، ممکن است بیش از حد خوشبینانه باشد. همچنین، برخی کارشناسان معتقدند که منابع مالی این کشورها برای چنین سرمایهگذاری عظیمی کافی نیست و احتمال دارد بخشی از این توافقات در عمل اجرایی نشود. این موضوع نگرانیهایی درباره واقعیت این سرمایهگذاریها و تأثیر آن بر اقتصاد آمریکا ایجاد کرده است.
به عنوان نمونه باید متذکر شد که کشور عربستان برای اجرایی شدن این سرمایهگذاریها باید بخش عظیمی از تولید ناخالص (حدود یک چهارم تولید ناخالص) خود را پای این معامله رویایی ببرد که در عمل، چنین تصمیمی به لحاظ اقتصادی با اما و اگرهای جدی مواجه است. یقینا بدون هیچ جهتگیری سیاسی به راحتی میتوان پرسید که آیا چنین مسئلهای منجر به کسری بودجه جدی در این کشور نخواهد شد؟ کما اینکه بر اساس گزارش رسانهها، در پی کاهش درآمدهای نفتی و افزایش هزینهها، کسری بودجهی عربستان در سهماهه نخست سال ۲۰۲۵ به ۱۵.۶۵ میلیارد دلار افزایش یافته است؛ حال این کشور با تمسک به کدام منابع میتواند 600 میلیارد دلار تهیه کند؟! بدون تردید اگر عربستان چنین سرمایهای در اختیار داشت، ابتدا کسری بودجه خود را تأمین میکرد!
لذا باید گفت یک حساب و کتاب سرانگشتی به وضوح نشان میدهد که بخش بزرگی از اعدادی که در قراردادهای اخیر آمریکا و سه کشور عربی قید شده، جز رویاپردازی نیست؛ آنچنانکه منابع خبری غربی نیز با تردید جدی به چنین قراردادهایی نگریستهاند.
از طرفی رقیب بزرگ اقتصادی – نظامی آمریکا، یعنی "جمهوری خلق چین" را نباید فراموش کرد. چین با ارائه فناوریهای ارزانتر و همکاری گسترده با "کشورهای خلیج فارس"، به رقیب جدی آمریکا در این منطقه تبدیل شده است. شرکتهای چینی مانند هواوی، علیبابا و تنسنت در حال گسترش نفوذ خود در بازارهای دیجیتال عربستان، امارات و قطر هستند. این رقابت، بر قراردادهای اخیر آمریکا با کشورهای عربی سایه انداخته و موجب نگرانی واشنگتن شده است.
باجدهی آری؛ قرارداد نه!
کشورهای عربی، بهویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی، طی سالهای اخیر تلاش کردهاند روابط خود را با آمریکا در سطحی استراتژیک حفظ کنند. این موضوع باعث شده تا برخی تحلیلگران سیاسی و اقتصادی چنین "قراردادهای سنگین" را نوعی "وابستگی اقتصادی" و حتی "باجدهی سیاسی" بدانند؛ چراکه هنوز مفهوم تحقیر کنندهی "گاو شیرده" که از زبان ترامپ حواله اعراب عربستان شده، از یاد نرفته است.
از یک سو، دولتهای عربی برای حفظ حمایت نظامی و امنیتی واشنگتن، سرمایهگذاریهای کلانی را در بخشهای مختلف اقتصادی آمریکا انجام دادهاند. این سرمایهگذاریها شامل خرید تجهیزات نظامی، توسعه زیرساختهای فناوری و سرمایهگذاری در پروژههای کلان اقتصادی آمریکا است. منتقدان معتقدند که بسیاری از این قراردادها بیش از آنکه بر مبنای نیازهای واقعی اقتصادی باشد، تلاشی برای کسب حمایتهای سیاسی از سوی واشنگتن است.
از سوی دیگر، در حال حاضر با توجه به وفور تعداد پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای عربی، باید گفت که ایالات متحده آمریکا، نقش کلیدی در امنیت کشورهای عربی ایفا میکند. به همین جهت برخی از دولتهای عربی، برای حفظ ثبات داخلی و موقعیت بینالمللی خود، وابسته به این حمایت هستند. با این اوصاف در سالهای اخیر، آمریکا بارها تعهدات خود نسبت به کشورهای عربی را زیر سؤال برده و در بزنگاههای حساس اقتصادی و نظامی، حمایت کافی ارائه نکرده است. یکی از مهمترین نمونههای این رفتار، "جنگ یمن" است.
در حالی که آمریکا با عربستان سعودی و امارات متحده عربی پیمانهای نظامی دارد، حمایت واشنگتن از عملیات نظامی این کشورها در یمن با چالشهای زیادی روبهرو بوده است. هر چند در ابتدا، آمریکا با ارائه اطلاعات و کمکهای لجستیکی از حملات عربستان حمایت کرد، اما در سالهای اخیر، این حمایت کاهش یافته و حتی برخی مقامات آمریکایی خواستار پایان همکاریهای نظامی با ریاض شدهاند.
این تغییر رویکرد، کشورهای عربی را در موقعیت دشواری قرار داده است. عربستان و امارات که به حمایت نظامی آمریکا وابسته بودند، در یمن با مشکلات جدی مواجه شدهاند. از همین روی برخی تحلیلگران معتقدند که واشنگتن در مواقع بحرانی، منافع خود را بر تعهدات نظامی ترجیح داده و کشورهای عربی را در شرایط پیچیدهای رها کرده است.
بصیرتی برای تمام فصول
اینجاست که باید نگاه همیشه توأم با شک مقام معظم رهبری به سیاستهای دولت آمریکا (چه دموکرات و چه جمهوریخواه) را ارج نهاد. ضمن نگاه بدبینانهی ایشان که از قضا ریشههای واقعگرایانهای دارد، اگر به تحلیل مفسران غربی هم دقت کنیم، درمییابیم که بسیاری از اندیشمندان و تحلیلگران بینالمللی نیز بر افول قدرت آمریکا و ناکارآمدی سیاستهای آن تأکید دارند.
برخی از نظریهپردازان غربی معتقدند که آمریکا دیگر قادر به حفظ موقعیت هژمونیک خود نیست و سیاستهای آن در عرصه جهانی با چالشهای جدی مواجه شده است. تحلیلگران بر این باورند که سیاستهای خارجی آمریکا نهتنها موجب ثبات نشده، بلکه در بسیاری از موارد به افزایش تنشها و بیثباتی در مناطق مختلف جهان منجر شده است.
رهبر ایران با درک این واقعیت، همواره بر لزوم استقلال کشورهای منطقه و مقابله با نفوذ خارجی تأکید کردهاند. ایشان معتقدند که آمریکا از قدرت خود برای تحمیل سلطه بر دیگر کشورها استفاده میکند و نه برای ایجاد صلح واقعی. این دیدگاه که با تحلیلهای برخی اندیشمندان غربی همخوانی دارد، نشاندهنده عمق شناخت مقام معظم رهبری از سیاستهای جهانی و ضرورت حفظ استقلال و اقتدار ملی است.
مرتضی بلوکی – کارشناس رسانه
