آقا مهدی، یک جانباز ۱۰ درصد اعصاب و روان، سالهاست از مشکلات و دردهای بمباران شیمیایی در عملیات فاو رنج میکشد اما به گفته خودش دردهای او مانند یک جانباز قطع پا نیست که قابل مشاهده باشد برای همین اگرچه از مغز سر تا نوک انگشتان پایش درد میکند اما کسی درد و رنج او را نمیفهمد.
به گزارش خبرنگار نجوا خبر، در عملیات فاو و وقتی ۱۶ الی ۱۷ سال بیشتر نداشت، در پی حمله شیمیایی عراق در این عملیات شیمیایی میشود، به گفته خودش بعد از درمان اولیه که بلافاصله بعد از مجروحیت انجام شده مشکلی نداشته و گهگاهی سرفههای خشک سراغش میآمدند و اگر هوا خیلی گرم میشد زخمهایی در پوستش ایجاد میشد اما رفته رفته که سالهای جنگ میگذرد دردهای آقا مهدی هم شروع میشود و از سال ۷۶ به بعد با مشکلات شدید ریوی و اعصاب و روان مواجه میشود.
او که امروز در سالهای پایانی میانسالی است، از دردهای بیشمارش که سالها پس از پایان جنگ به سراغش آمده و از نامهربانیهایی که در این سالها به او شده میگوید.
مهدی فتحی جانباز ۱۰ درصد اعصاب و روان سالهاست از مشکلات و دردهای بمباران شیمیایی در عملیات فاو رنج میکشد اما به گفته خودش دردهای او مانند یک جانباز قطع پا نیست که قابل مشاهده باشد برای همین اگرچه از مغز سر تا نوک انگشتان پایش درد میکند اما کسی درد و رنج او را نمیفهمد.
وقتی برای تهیه دارو میروم برخورد مناسبی با ما که جانباز هستیم نمیشود
وی که روزانه ۱۷ الی ۱۸ قرص برای انواع بیماریهایی که به آن دچار است مصرف میکند، درباره تهیه داروهایش میگوید: «ما وقتی به دنبال دارو میرویم، تفاوتی هم ندارد داروخانه هلال احمر باشد یا ۱۳ آبان با ما برخورد مناسبی ندارند.»
این جانباز اعصاب و روان ادامه میدهد: «اگر دکتر از یک نوع دارو ۱۰۰ عدد برای ما بنویسد، داروخانه ۵۰ عدد به ما میدهد و میگوید نیست و مابقی را ما باید آزاد تهیه کنیم مگر گناه من چیست که باید از خرج زن و بچهام بزنم و برای دارو بدهم. وقتی هم که برای تهیه دارو میروم معمولا باید ساعتها از این اتاق به آن اتاق در اداره بیمه بروم و از این داروخانه به آن داروخانه بروم تا بتوانم دارویم را تهیه کنم. باید برای دولت ما کسرشان باشد که یک جانباز اینقدر زجر بکشد و برای دارو اینقدر با مشکل مواجه باشد مگر ما از آنها چه چیزی میخواهیم؟»
وی تصریح میکند: «من برای مشکلات و بیماریهایم باید به ۴ متخصص مراجعه کنم و تقریبا هر ماه هم باید توسط یک پزشک ویزیت شوم، حالا اگر دکتر دو نسخه برایم بنویسد که ماه بعد دیگر مراجعه نکنم؛ نسخه اول را که میگیریم، با نسخه دوم که الکترونیکی هم هست وقتی برای دریافت دارو به داروخانه میرویم میگویند سوخته است و قبول نمیکنند و من باید دوباره این مسیر را بروم مطب دکتر و هزینه ویزیت را دوباره پرداخت کنم.»
فتحی اضافه میکند: «من جانباز اعصاب و روان هستم و مشکلات ریوی هم دارم متأسفانه قلبم هم مشکل پیدا کرده مشکلات پوستی هم که داشتم معده هم به دلیل داروهای اعصاب و روان که مصرف میکنم با مشکل مواجه شده است. به داروخانههای خصوصی که میروم داروی ما آزاد وجود دارد اما داروخانههای دولتی آن را ندارند و این یک مسئله برای ما شده است. اگر نیست نباید همه جا باشد و اگر هست چرا باید آزاد باشد.»
وی ادامه میدهد: «برخی از داروهای اعصاب و روان با کمبود مواجه هستند و نسخههای ما را نصفه میدهند یک قرص هم برای لرزش بدن مصرف میکنم که آن هم کمتر از میزانی که دکتر نوشته است به من میدهند و من این اواخر وقتی میایستم تعادل ندارم و ممکن است زمین بخورم. متأسفانه چیزی که در جامعه ما دیده نشده است وضعیت و دردهای جانبازان شیمیایی است یک جانباز شیمیایی از مغز سرش تا ناخن پایش درد دارد اما کسی نمیداند.»
سال قبل که حقوقم اضافه شد یارانهام را قطع کردند
وی درباره هزینههایی که ماهانه برای درمانش باید بپردازد میگوید: «من نمیتوانم این همه دارو را مصرف کنم اما در کنار آن ویتأمین مصرف نکنم؛ بدنم نمیکشد و اگر ویتأمین مصرف نکنم بدنم کم میآورد با ویتأمینهایی که مجبور هستم در کنار داروها مصرف کنم هر ماه حدود ۲ تا ۲ و نیم میلیون تومان هزینه دارو میدهم.»
این جانباز اعصاب و روان و شیمیایی تصریح میکند: «سال قبل که حقوق من را اضافه کردند اولین کاری که انجام شد این بود که یارانه ما را قطع کردند. من باید ۴ بار در ماه پول اسنپ بدهم و به دکتر بروم و از آنجا دوباره به منزل بازگردم. اما اینها را حساب نمیکنند. چون حقوقمان زیاد شده است یارانه را قطع میکنند.»
وی میگوید: «بعد از اینکه از جنگ برگشتم آن اوایل که حال و روزم خوب بود در یک شرکتی کار میکردم و مدیرعامل آن در حق من خیلی محبت کرد و سالها بعد بازنشسته شدم؛ همسرم که خواهر دو شهید است خیلی به من لطف دارد آن قدر که او درد دارد و به روی خودش میآورد، من ندارم؛ او بار زندگی را به سختی بر دوش میکشد.»
اگر داروهایم را نخورم نمیتوانم بخوابم و ممکن است کار دست کسی بدهم
آقا مهدی در پاسخ به این سؤال که اگر نتواند داروهایش را تهیه کند با چه مشکلاتی مواجه میشود، میگوید: «اگر داروهای اعصابم نباشد یک شب نمیتوانم بخوابم و احتمال دارد یک کاری هم دست کسی بدهم. متأسفانه ۴ کلمه درست و درمان نمیتوانم صحبت کنم چراکه اعصابم بهم میریزد. ریهام هم اگر اسپری مصرف نکنم نمیتوانم نفس بکشم. یک بار هم یکی از رگهایم را که باعث افزایش ضربان قلبم میشد سوزاندند دو بار هم آنژیو کردهام.»
این جانباز اعصاب و روان میگوید: «ما در مقایسه با خیلی از رفقایمان که جلوی چشمهایمان تکه تکه شدند هیچ کاری نکردیم. ما ادعایی نداریم در این مملکت. بدا به حال جانبازانی که ادعا داشته باشند. ما دوستانمان را دیدیم که جلوی چشمهایمان تکه تکه شدند و جسدشان سوخت؛ ولی ما میگوییم اگر نیست باید برای همه نباشد و اگر هست برای ما هم که در این جامعه رنج کشیدیم باشد…»