مجتمع فرهنگی سید الشهداء در "سهل نینوی" شمالی عراق مراسم گرامیداشت بزرگی برای سرداران مقاومت شهید سلیمانی و شهید ابومهدی با حضور مردم برگزار کرد.
به گزارش نجواخبر، برنامه گفتوگو محور «یک و بیست» با محوریت شهید سلیمانی و با حضور علی فاضل رئیس دفتر ابومهدی المهندس، مسعود زارعیان مستندساز، اسماعیل معنوی فعال فرهنگی و حامد عسگری شاعر روی آنتن رفت.
قسمت اول این برنامه با حضور ۴ نفر از شاهدان عینی روز تشییع حاج قاسم از شبکه افق سیما پخش شد. حامد عسگری روایت تشییع در کرمان را بیان کرد، مسعود زارعیان مستندساز از اتفاقات شهر مشهد گفت و اسماعیل معنوی فعال فرهنگی جنوبی اتفاقات روز تشییع حاج قاسم در اهواز را روایت کرد. همچنین علی فاضل رئیس دفتر ابومهدی المهندس درباره دوستی نزدیک ابومهدی و حاج قاسم نکاتی را بیان کرد.
در ابتدای برنامه علی فاضل درباره اولین مواجهه خود با حاج قاسم و ابومهدی گفت: من مثل ابومهدی، در دانشگاه عمران خواندهام. چند مدتی در کار ساختمان بودم اما خیلی به ما نمیچسبید، چرا که روزهای داعش بود. وارد دانشگاهها شدم و کارهای فرهنگی میکردم تا اینکه به حکم ابومهدی، نماینده حشدالشعبی در دانشگاههای عراق شدم. چند ماهی کارهایی را در دانشگاهها میکردیم و بعد از مدتی، ابومهدی را ملاقات کردم. از من پرسید: چه خواندهای؟ گفتم: عمران. پاسخ داد: مثل من. در اینجا به سمت مدیر دفترش رو کرد و گفت: ایشان از فردا به دفتر ما میآید. نزدیک به ۳ سال در خدمت حاجی بودم و کارهای ایشان را انجام میدادم.
وی درباره اولین ملاقلاتش با شهید سلیمانی گفت: حاج قاسم حداقل ماهیانه یک بار به عراق میآمد و ابومهدی را ملاقات میکرد. وقتی برای اولین بار قرار بود حاج قاسم بیاید، خیلی استرس داشتم. آن روز را کاملا به یاد دارم. از من پرسید: تو کی هستی؟ پاسخ دادم: مسئول دفتر جدید ابومهدی. شباهت بین حاج قاسم و ابومهدی خیلی عجیب است. یکی از دوستان تعریف میکرد که ابومهدی میگوید: من سرباز حاج قاسمم و سردار سلیمانی هم میگوید من سرباز ابومهدی هستم. ما هم گمراه شده بودیم که بالاخره چه کسی سرباز دیگری است؟
علی فاضل درباره تشییع پیکر حاج قاسم و ابومهدی در عراق گفت: آن روز، بزرگ عراق را زده بودند. تشییع کاظمین خیلی شلوغ بود. هیچ کس فکرش را نمیکرد که خیابانها این قدر پر از جمعیت شود که ماشین نتواند حرکت کند. دقیقا عین همان اتفاقی که در ایران رخ داد در عراق هم تکرار شد. مردم به سر و صورتشان میزدند و شعار میدادند. خیلیها عین کسانی بودند که انگار عزیزشان را از دست دادهاند.
وی ادامه داد: خاطرم هست در یکی از مراسمات تشییع؛ یکی از فرمانده تیپهای حشدالشعبی، ۴۵ دقیقه سعی کرد مردم را در صحن امیرالمؤمنین به صف کند که مرجع بیاید و نماز بخوانند. آخر سر عصبانی شد و میکروفون را به زمین کوبید و رفت. نفر بعدی آمد اما کسی حواسش نبود؛ مردم روی جنازه خوابیده بودند. تشییع کربلا هم خیلی باشکوه بود.
*برخورد جالب حاج قاسم با پیرمرد بلوچ
حامد عسگری خاطرهای را از دیدار حاج قاسم با یک پیرمرد بلوچ بیان کرد و گفت: از یکی از دوستان راشهایی را میدیدم که برایم بسیار عجیب بود. سپاه وارد روستایی شده و حاج قاسم با بیسیم میگوید: مردها را دستگیر کنید. البته منظور او از دستگیری این است که از آنها پرسوجو شود که چه کارهاند. یک پیرمرد بلوچی که سر و وضع خوبی هم ندارد به سمت حاج قاسم میآید و میگوید: جونم فدای خمینی، جونم فدای باهنر و جونم فدای رجایی» همه تعجبزدهاند که او کیست اما ۴۰ ثانیه بعد حاج قاسم، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله زانو به زانو این پیرمرد نشسته و با هم صحبت میکنند.
روایت رئیس دفتر المهندس از رفاقت حاج قاسم و ابومهدی
وی اضافه کرد: از او میپرسد: «چه شده بابا؟» پاسخ میدهد: «مرا دستگیر نکن.» حاج قاسم جواب میدهد: «کسی کاری به کار تو ندارد و من آمدهام تا تو را کمک کنم.» باور کنید که آن زانو به زانو نشستن واقعا گلوی مرا گرفته است.
*روایت یک مستندساز از فیلمی که با عنایت حاج قاسم ساخته شد
مسعود زارعیان مستندساز مشهدی درباره ساخت مستندی گفت که از روز تشییع پیکر حاج قاسم ساخته است. وی بیان داشت: من فکر میکنم کسی را از دست دادیم که وقتی حرفی را میزد، عمل میکرد. همه ما یک صفتی را از حاجی به یاد داریم اما همه ما به صورت مشخص یک صفت را از او به یاد داریم و آنهم این است که اهل عمل بودن است. چیزی که صبح روز شهادت همه ما را داغون کرد این بود که احساس میکردیم کسی را از دست دادیم که مانندش دیگر نیست. اگر حضرت آقا بارها و بارها به نبود ایشان اشاره میکند به همین دلیل است. فکر میکنم صبح روزی که خبر شهادت ایشان آمد همه مردم ایران خود را داغدار میدانستند و احساس میکردند کسی را از دست دادهاند. حاج قاسم همه فاصلهها را شکسته بود.
زارعیان بیان داشت: روزی که فهمیدیم قرار است پیکر ایشان در مشهد تشییع شود و زمان این اتفاق مشخص شد، اصلا فکر نمیکردم که من مسعود زارعیان بتوانم مستندی از این رویداد مهم بسازم، اما اتفاق دیگری رخ داد. مثل همه مستندسازان اولین چالش من مجوز بود. خاطرم هست برای ساخت مستند دیگری یک مجوز شهری داشتم. آن را در جیبم گذاشتم. به فرودگاه و ترمینال پروازهای خارجی رفتم. قرار بود پرواز ساعت ۱۰ صبح به مشهد بیاید اما ساعت ۴ بعدازظهر رسید. تنها توانستم یک تصویر کوتاه چند ثانیهای بگیریم و آنهم لحظهای بود که پیکرها از داخل هواپیما به سمت ماشین دیگری منتقل میشد. ۵-۶ ساعتی انتظار داشتیم و مأیوس شدیم اما انگار باید اتفاق دیگری رخ میداد.
این مستندساز خاطرنشان کرد: وقتی پیکر حاج قاسم به بیرون از فرودگاه رفت، ما هم دنبالش رفتیم. در بلوار فرودگاه ازدحام بود. به جایی رسیدیم که مأمورها ایستاده بود و اجازه نمیدادند جلو برویم. ناگهان یاد آن کاغذ افتادم و نشانشان دادم. نمیدانم چه طور شد که بدون اینکه آن مجوز را بررسی کنند، اجازه دادند برویم. من مستندسازم و با واقعیات کار دارم و خیلی اهل این حرفها نیستم اما فکر میکنم خود حاج قاسم عنایتی داشت که ما همراهش برویم و خیلی به آن مجوز گیر ندهند. به چهارراه بعدی رسیدیم که بازهم ماشینهای پلیس ایستاده بودند و اجازه حرکت نمیدادند.
او با اشاره به ضبط تصاویری منحصر به فرد از روز تشییع حاج قاسم گفت: در فاصله اینکه همکارم پیش آنان برود و مجوز را نشان بدهد، من از کنار آنان با ماشین حرکت کردم. کسی هم چیزی نگفت. وارد میدان ۱۵ خرداد شدم. ازدحام جمعیت بسیار بسیار زیاد بود. ناگهان متوجه شدم که این جمعیت در حال حرکت به سمت ما هستند. در کسری از ثانیه از آیینه بغل نگاه کردم و تابوت حاج قاسم را دیدم که روی تریلی است و همراه با جمعیت در حال حرکت است. واقعا تعجب کرده بودم، چرا که ماشین ما تنها اتومبیلی بود که توانسته بود در بین جمعیت وارد شود. از داخل ماشین تصویر میگرفتیم. این تصویر واقعا عجیب بود چرا که شوق و اشک مردم را نشان میداد. اینکه گفتم این مستند با عنایت حاج قاسم ساخته شد، به این دلیل است که انگار این فیلم شوق مردم را از پیاووی حاج قاسم نشان میدهد.
*اعراب میگویند حاج قاسم از ماست
اسماعیل معنوی مستندساز اهوازی نیز طی سخنانی درباره اتفاقات روز تشییع در اهواز گفت: یک نکته درباره مراسم تشییع حاج قاسم و ابومهدی خیلی مهم است؛ معلوم بود که عراق باید تشییع صورت گیرد، کرمان زادگاه حاج قاسم بود، مشهد پایتخت معنوی است و تهران هم پایتخت ایران است اما سؤال من این است که اهواز چرا؟ خوزستانیها بیشتر از اینکه احساس کنند حاج قاسم کرمانی است، میگویند از ماست. بختیاریهای خوزستان میگویند حاج قاسم از ماست. دست نوشته ایشان هم هست که میگوید من این افتخار را دارم که لر هستم. عربها هم کاملا معتقدند که حاج قاسم نزدیک به ماست، چرا که او حرفهایی را درباره اعراب زده است که بزرگان عرب هم دربارهشان نگفته است.
روایت رئیس دفتر المهندس از رفاقت حاج قاسم و ابومهدی
این فعال فرهنگی خاطرنشان کرد: هنوز هم من این سؤال را دارم که چرا پیکر حاج قاسم در خوزستان تشییع شد؟ آنهم تشییع میلیونی؟ به نظرم به این دلیل بود که همه پذیرفته بودند که حاج قاسم از خودشان است. قرار بود مراسم تشییع از ساعت ۷:۳۰ صبح از میدان مولوی آغاز شود، اما مردم بعد از نماز صبح در آنجا حضور داشتند و خیابانهای اطراف کاملا پر شده بود. در این شرایط برای اینکه اتفاقی برای کسی رخ ندهد، مسیر تشییع را عوض کردند و خبری ندادند، چرا که اگر ماشین میخواست از روی پل رد شود، مردم به پایین پل میافتادند. با این حال زبان به زبان و سینه به سینه این مسیر جدید هم لو رفت و خیابانهای منتهی به آنهم شلوغ شد. جالب است بدانید که از یک جایی به بعد، صفحه کلاچ ماشین عیب برمیدارد و ماشین با هل مردم حرکت میکند.
وی بیان داشت: سیدحسن نصرالله چندین دقیقه درباره مراسم تشییع در اهواز و خوزستان صحبت میکند. همه این اتفاقات در شرایطی است که شبکههای سعودی عربی به صورت متمرکز روی خوزستان و اهواز کار میکنند. سیدحسن نصرالله هم میگوید که این تشییع واقعا عجیب و غریب است.